
سرتاسر جهان، قلعههاي متروكه و مخروبه فراواني وجود دارند، ولي تاريخ هيچكدام به اندازه قلعه گوريچ در ولز شمالي جالب نيست. اين قلعه كه در اوايل قرن نوزدهم ميلادي ساخته شد، ابتدا يك ملك خصوصي بود و سپس به مكاني براي بازتصويب قانونهاي قرونوسطايي درآمد. با ما در مجله دلتا همراه باشيد تا رازهاي عجيب اين قلعه مخوف را با هم بخوانيم.
قلعه پهناور گوريچ كه از بالا نظارهگر شهر است
«اين قلعه گويي از خيال انسان بيرون آمده است. انگار كه افسانه است». تمام قسمتهاي عمارت قلعه گوريچ در ولز شمالي روي يك زمين وسيع ۱۶۰۰ هكتاري بنا شدهاند. اين قلعه ۱۲۸ اتاق، از جمله ۲۸ اتاق خواب دارد. پنجرههاي قلعه از چدن و شيشه رنگي ساخته شده بودند. شيشههاي رنگي اين پنجرهها امروزه گم يا خرد شدهاند.
راهپله مرمري
ولي مشهورترين طراحي داخل قلعه، راهپله مرمري آن است. اين راهپله ۵۲ پلهاي امروزه نيز پابرجاست.
در اواسط قرن بيستم، اين قلعه به يك جاذبه گردشگري تبديل شد. قلعه گوريچ اكنون بهعنوان «مكان ديدني ولز» شناخته شده است و گردشگران ميآيند تا حس بازتصويب قوانين قرونوسطايي را از نزديك ببينند. تنها طي دو دهه، حدود ۱۰ ميليون بازديدكننده آمدند و از اين راهپله مرمري مشهور بالا رفتند.
داستان روحزدگي اين قلعه
در سال ۱۹۸۵، اين قلعه رسما بسته شد و متروكه ماند. گفته ميشود كه اين عمارت چند قرن است كه با حضور روحها عجين شده است.
معروفترين داستاني كه از وجود يك روح در قلعه گوريچ تعريف ميكنند، مربوط به كانتس وينيفرد است. زن قدرتمندي كه سرمايهاش را براي ساخت بيمارستان، گسترش هنر و ترويج دين به كار ميگرفت. مردم ميگويند روح او هنوز در قلعه پرسه ميزند.
خيليها ميگويند يك هاله نور بزرگ و متحرك را روي راهپله مرمري عمارت به چشم ديدهاند.
روحي در راهپله قديمي
جان واكر، گرداننده كانال اربن اكس ميگويد: «بهترين قسمت گردش من در قلعه رفتن روي راهپلهها بود كه در آن واقعا و عميقا حس ميكردم كسي دارد من را از جايي نگاه ميكند.» يكي از مديران قلعه گفته است كه آنها روبهروي يكي از پنج دروازه عمارت يك روح ديدهاند.
مدير داخلي عمارت ميگويد: «صداي كشيده شدن زنجير به دروازه اصلي را شنيدم و بعد صداي پاي كسي آمد كه انگار بهطرف من ميدويد. وحشت همه وجودم را گرفته بود. هوا بسيار تيره و تار بود. من روي تراس اصلي ايستاده و منتظر بودم تا برقكار كارش را در قسمت ديگري از قلعه تمام كند و من درها را قفل كنم. قدمها نزديك و نزديكتر شدند و سپس در نيم متري صورتم ناگهان توقف كردند. من كه از ترس به نفسنفس افتاده بودم، تلفنم را برداشتم و فلشش را روشن كردم. هيچكس آنجا نبود».
پيشنهاد مطالعه: براي خواندن مطالب بيشتر به قلعه آدمخوار در اردبيل مراجعه كنيد.
با مجله گردشگري دلتا همراه باشيد.